چه زیباست توکل به خدا کردن
ودر میان طوفان ها با اطمینان قلب پرواز نمودن
و در عمق گرداب های خطرناک عاشقانه غوطه خوردن
و در محرکه ی حیات و ممات بی پروا به آغوش شهادت رفتن
و در قربانگاه عشق همه وجود خود را به قربانی خدا دادن
و از همه چیز گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن...
چه زیباست در راه معشوق تحمل درد و رنج کردن
زیر سنگ های آسیاب حیات خرد شدن
در دریای غم فرو رفتن، به خاطر حق متهم شدن
و نفرین ولعنت شنیدن
و از همه جا رانده و از همه کس مطرود شدن...
چه زیباست که به ارزش های خدایی ملتزم ماندن
و به خاطر خدا رنج بردن، و به خاطر حق پافشاری کردن
و زیان دیدن، و از همه چیز خود صرف نظر کردن
و فقط و فقط به خدا اندیشیدن و به سوی خدا رفتن...
چه زیباست شمع شدن و سوختن
و راه را روشن کردن و کفر و جهل را به مبارزه طلبیدن
و هیولای ظلمت را به زانو درآوردن
ووجود خود را شرط اساسی برای پیروزی نور بر ظلمت کردن...
چه زیباست که فقط با خدا ماندن و از همه عالم بریدن
مطرود همه ی مردم شدن
به کلی تنها ماندن
و هیچ پناهگاهی جز خدا نداشتن
و به کلی از همه جا و همه کس نا امید شدن
و هیچ امید و آرزویی و روزنه ی نوری جز خدا نداشتن...
چه زیباست مرگ را در آغوش کشیدن
و بر ملاقات خدا شتافتن
و بر همه ی مظاهر وجود مسلط شدن
و بر همه ی عالم و قوتنین دنیا حکومت کردن
وجبر تاریخ را به خاک کشیدن
و مسیر تاریخ را دگرگون کردن
و شیطان قوی پنجه و سخت جان را شکست دادن
و زیبایی انسان را در بزرگترین تجلی تکاملی خود نشان دادن...
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت
اما زندانیان فرار نمیکردند
بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت
و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
— با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
— با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
— با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
نتیجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنویم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نیستیم و اگر همگی در فکر زدن پنبه همدیگر هستیم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ایم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
دلار گران شده ...
طلا گران شده ...
کار نیست ...
مدرسه ای آتش گرفت ...
دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند...
زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ...
ما ایرانیها هیچی نیستیم! ...
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ...
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!...
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ...
توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ...
بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان جنگ نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
فردی از امام صادق (ع) پرسید: آیا مؤمن هنگام مرگ ناراحت است و کراهت دارد؟
امام فرمود: خیر. زمانی که ملکالموت برای قبض روح میآید ابتدا مؤمن جزعوفزعی نشان میدهد. (این نشان میدهد که امام یک مؤمن معمولی را در نظر داشته اند) ملکالموت میگوید ای دوست خدا جزع نکن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانتر هستم.
چشمهایت را بازکن. بعد ائمه و پیامبر بر مؤمن ظاهر میشوند و دوستان او معرفی میشوند. خطاب میرسد: ای کسی که پیامبر و آل او را باور داشتی، به سمت پروردگارت بیا درحالیکه تو از خدا راضی هستی بهواسطهی ولایتی که داری و خدا هم از تو راضی است به خاطر ثوابی که به تو میدهد. و هیچچیز برای مؤمن محبوبتر از این نیست که برود و دیگر برنگردد.
منبع: "کتاب فروع کافی"
آیتالله حائری داماد آیتالله حجت بودند. ایشان میگویند وقتی دم آخر دعای عدیله را برای او خواندیم و تربت به دهانش ریختیم، ایشان گفتند: این تربت آخرین توشهی من است و فرمودند: آقا علی (ع) دارد میآید.
ما باید باور بکنیم که بعد از مرگ چنین آغوشهای گرمی باز است.
چادر خاکی مادرم زهرا را با افتخار بر سر خواهم کرد...
سلامتی اون دخترایی که وقتی دوتا لات میبینن عوض لبخند چادرشونو محکم تر میگیرن
سلامتی دخترایی که چادرشون خاکی و گلی و خیس میشه ولی از سرشون باز نمیشه
سلامتی دخترایی که سرشون بره چادرشون نمیره
سلامتی دخترایی که آروم و سنگین قدم بر میدارن که مبادا دل نامحرمی بلرزد
سلامتی دخترایی که زیبایی شونو عرضه نمیکنن به هر کس و ناکسی
سلامتی دخترایی که از هر کس و ناکسی دل نمیبرن
سلامتی دخترایی که بهشون میگی امل ولی…. سرشار از فهم و دانایی ان و بازم سکوت میکنن تا مبادا ترک بر دارد چینی نازک عفتشون
و سلامتی دخترایی که میراث زهرا (س) رو خوب حفظ کردن...
بعد از این انتظار می آید
همنفس با بهار می آید
گفته بودم که صبر کن ای دل
عشق روزی به کار می آید
گوش کن، ها، صدای شیهه اسب
گوئیا یک سوار می آید
یعنی آن آشنای شور انگیز
آری آن بیقرار می آید
عجل الله کار خود را کرد
با دم ذوالفقار می آید
الههم عجل لولیک الفرج
سلام به دوستای امام زمانی عزیز، چند روز پیش مطلبی در مورد محاسبه نفس نوشته بودم که مورد پسند یکی از مخاطبان شده بود امروز فک کردم شاید اگه این متن رو هم پشت بند اون بیارم جالب توجه و مورد استفاده باشه.انشاالله
در کتابهاى اخلاقى، دستورالعملهایى به افراد داده شده تا بتوانند بهتر به محاسبه نفس بپردازند.
محاسبه چهار مرحله دارد:
اول مشارطه است; یعنى، صبح انسان با خودش شرط کند که آن روز، وظایفش را به خوبى انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد.
دوم مراقبه است; یعنى، در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد کرده تخطى نکند.
سوم محاسبه است، که در آخر شب، به حساب کارهاى خود برسد; بررسى کند که چه مقدار به وظایف خویش عمل کرده و چه مقدار کوتاهى داشته است.
چهارم معاتبه است.(برخى از علماى اخلاق این مرحله را براى محاسبه ذکر کردهاند.) یعنى، اگر انسان در محاسبه متوجه اشتباهاتى در رفتارش شد، خود را تنبیه کند تا لغزشهایش جبران شود; مثلا، خود را ملزم کند که روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغى انفاق کند یا قدرى قرآن تلاوت نماید یا کار خیر دیگرى انجام دهد تا مافات جبران شود.
اما در مساله محاسبه، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، نقش حساب کشیدن از خویش است; اگر کار خوبى انجام دادهبودیم، خدا را شکر کنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم، به فکر تدارک آن بیفتیم.
التماس دعا
سلسله دروس اخلاقی آیت الله مظاهری
پیغمبر اکرم هم فرمودهاند:
إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل [ الکافی، ج1، ص32]
سه علم است که مسلمان باید به آن اهمیت دهد. یکی علم مربوط به اعتقادات، یکی علم مربوط به احکام و مسائل دینیه و یکی هم علم مربوط به اخلاق و تهذیب نفس. و این از اوجب واجبات است. اگر کسی از شما سوال کند که مکه رفتن و طوافها و عمرههای مفرده بهتر است یا تحصیل علم، باید بگویید از نظر پیغمبر و اهل بیت، تحصیل علم بهتر است. کربلا با آن همه تقدّسش، زیارت ائمه طاهرین«سلاماللهعلیهم» با آن همه ثوابش، اما ثواب تحصیل علم از آنها بالاتر و فایدهاش هم مهمتر از آنهاست.
همه ما باید آشنائی کامل به اعتقادات و به علومی که مربوط به اعتقادات است، داشته باشیم. همه شما باید عالم به مسئله و رساله عملیه باشید. همه شما باید راجع به تهذیب نفس و راجع به صفات رذیله و اینکه چطور باید این صفات رذیله را ریشه کن کرد و اگر نکنیم چه میشود و اگر مهذب باشیم، چه میشود، بدانیم و اگر ندانیم ترک واجب کردیم و جهنمی هستیم. ما نباید اینها را سبک بشماریم. اگر سبک بشماریم، لطمه میخوریم و بد لطمه میخوریم، هم در دنیا و هم در آخرت.
آقا و خانم! تصمیم بگیر در شبانه روز دو ساعت راجع به دین کار کن. طولی نمیکشد که آشنا به احکام اسلام و مسلط بر رساله عملیه میشوی و طولی نمیکشد که متخلق به اخلاقالله میشوی و علم و طرز آن را میفهمی و خدا کمک میکند که کارت نتیجه دار شود و راجع به اعتقادات اسلام هم ولو بیسواد باشی، اما آسان است و به خوبی در فراخور حال تو کتاب نوشته شده است. الحمدلله شیعه مثل شجره طیبه قرآن فولاد است و خیلی محکم است و درباره آن کتابهای فراوان هست. کتاب در سطح عالی، در سطح متوسط و در سطح پایین.
این رساله عملیه مرجع تقلید را که هفتاد ـ هشتاد سال زحمت کشیده است، همه میتوانند مطالعه کنند و آن را بفهمند. راجع به اخلاق و اعتقادات و احکام کتاب زیاد نوشته شده در سطح بالا، در سطح متوسط و در سطح پائین، و اگر العیاذبالله شما جاهل باشید، در روز قیامت این عالم از شما بازخواست میکند و شما نمیتوانید جوابش را بدهید. در روایات داریم که دو سه چیز در روز قیامت شکایت میکند:
این جلسات عرفان که به تازگی در ایران گل کرده، صددرصد غلط است. جوان ذوقی دارد و ذوقش را باید صرف اعتقادات و احکام و اخلاق کند و باید صرف تخصص کند از عالمی که تخصص دارد، اما یک جوانی ذوق او را میگیرد و میرسد به جایی که گناه کن به خاطر اینکه بتوانی توبه کنی و بعد توبه کن و آنگاه این عرفان میشود و این یک انحراف میشود و بعضی اوقات انحراف به جایی میرسد که عمل هم میشود. عرفان که بچه بازی نیست
1. قرآن
قرآن میگوید خدایا من کتاب علم و سعادت بودم و همه میتوانستند از من استفاده کنند اما من مهجور شدم.
2. عالم
عالم میگوید خدایا من چندین سال زحمت کشیدم و برای مردم احکام و اخلاق گفتم و اعتقادات نوشتم اما اینها از من حرف شنوی نداشتند و کتابهای مرا مطالعه نکردند و پای منبر من ننشستند و حرف مرا گوش ندادند.
3. مسجد
مسجد نیز چنین است. پیغمبر اکرم اصرار دارد که مسجدها باید پرجمعیت باشد. دل پیغمبر اکرم میسوخت و گریه میکرد که در دوره آخرالزمان مسجدها خلوت میشود. پیغمبر اکرم به اندازهای به مسجد و جمعیت در مسجد سفارش دارد که یک روایت از پیغمبر اکرم هست که این روایت انسان را به لرزه درمیآورد. پیغمبر اکرم فرمودند: «سلموا الیهود و النصاری و لا تسلموا علی یهود امتی. قیل یا رسول الله و من یهود امتک؟ قال الذین یستمعون الاذان و الاقامه و لم یحضروا الجماعة»، سلام به یهودیها و نصرانیها بکنید و سلام به یهود امت من نکنید. گفتند یا رسول الله! یهود امت چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که مساجد را خلوت کنند و وقتی نماز جماعت به پا میشود به نماز جماعت نروند. احکام و اخلاق دین و اعتقادات دین گفته میشود و آنها دنبال نکنند و اگر دنبال کند برای ارادت به امام حسین سینهای بزند و بعد هم بگوید همه غرق گناهیم و یک حسین داریم.
ارزش هدایت حتی یک نفر
یک آیه در قرآن داریم و آقا امام باقر این آیه را معنا کرده و کمر انسان را میشکند. آیه اینست که:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً [ المائدة، 32]
اگر کسی عمداً کسی را بکشد، مثل اینست که جهان را کشته باشد و اگر کسی، کسی را زنده کند مثل اینست که جهان را زنده کرده باشد. این یک معنای ظاهری دارد که اسلام و قرآن برای انسانها شخصیت قائل است. یک انسان مثل یک دنیاست و این یک افتخار بزرگی برای ما مسلمانها است که هر چه دنیای غرب برای انسان شخصیت قائل نیستند، قرآن میفرماید یک فرد، مثل یک جهان است. اما معنایی که مورد بحث من است، اینست که آقا امام باقر میفرمایند: اگر کسی، کسی را منحرف کند، مثل اینست که جهان را کشته باشد و اگر کسی بتواند کسی را به راه بیاورد، مثل اینست که جهان را زنده کرده باشد. لذا این ندانستنیها و در سر کلاسها و یا مجالس گفتن. مثلاً ندانسته در مجلس مسئله میگوید و اعتقادات میگوید و اخلاق میگوید، گناهش خیلی بزرگ است. امام باقر علیه السلام میفرماید: مثل اینست که اگر کسی با این حرفها منحرف شود، مثل اینست که جهان را کشته باشیم. اما زیاد دیده میشود که با این حرفهای ور ور در مجالس و اینکه بعضیها ادعای عجیب و غریب میکنند.
حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» یک مرد عارف بودند، اما خودشان فرمودند که من بعد از اینکه متخصص در فلسفه شدم و تدریس اسفار میکردم و متخصص در علوم نقلی شدم و خارج درس میگفتم، معلم عرفان را پیدا کردم و او مرحوم آقای شاه آبادی بود. حضرت امام 7 سال زیر نظر این مرد، عرفان خوانده است. آن مرد یک عمر در اصفهان و قم و تهران و مخصوصاً در نجف کار کرده و یک عمر در فلسفه و عرفان کار کرده، که حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» وقتی در کتابهایشان اسم ایشان را میآورند، مثل اینکه یک حالتی برای ایشان پیدا میشود و میفرمایند: «روحی فداه».
این شخص عرفان میگوید و عالی درمیآید و مثل حضرت امام را تحویل جامعه میدهد. اما یک جوانکی و یک آقایی که مقداری نماز شب خوانده و خیال میکند خبریست و جلسه عرفان میگیرد و این جلسه غلط است و گناهش هم بزرگ است.
امام صادق (ع): شرافت مؤمن در نماز شب خواندن و عزت او در خودداری از تعرض به آبروی مردم است. (میزان الحکمه، ج8، تفسیر عزت)
اگرچه عبادت و بندگی خداوند متعال و خواندن نماز، قرآن، دعا، راز و نیاز ونیایش بامعبود در همه حالات و اوقات پسندیده و ارزشمند است ولی بدون تردید شب زنده داری و پارسایی در شب و اشتغال به عبادت در دل تاریک شب هنگامی که همگان به خواب و استراحت پرداخته اند وخلوت کردن با "قاضی الحاجات" لذت، نورانیت و اثر دیگری دارد.
سحر خیزی و نماز شب خواندن از عبادات ویژه ای است که ثمرات و فوائد مادی و معنوی فراوانی مانند: تقرب به خداوند، تحصیل خوشنودی او(فنا)، بازداشتن از گناه،برطرف شدن بیماری جسم، سلامتی بدن، زیبایی صورت، فراوانی روزی، پاکیزگی بوی بدن، در ردیف صالحان قرار گرفتن، هم خوی پیامبران شدن، مشمول رحمت پروردگار گشتن، ادا شدن قرض، از بین رفتن اندوه، ازدیاد نور چشم، نورانیت منزل، نورانیت صورت، آمرزش گناهان و... نمازهای یومیه و مخصوصاً نماز شب پیمودن راهی برای رسیدن به سرمنزلی است که این سرمنزل همان آرامش روانی و باطن، رستگاری، سعادت و موفقیت توأم با لذت و خلاقیت است.
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
"حافظ"